|
یک شنبه 25 تير 1391برچسب:عطر خوش خاطرات, :: 19:14 :: نويسنده : نرجس جلالی یزدی
شیشه عطر دلم وقتی از طاقچه افتاد و شکست همه ی خاطراتم خوشبو شد ....
لیوان آب رو برویم به من خندید
اطلسی باغچه به من گفت چه بوی خوشی ...
حتی از من خوشبوتر
و من به او گفتم آری حتی از گلهای اقاقیا و نرگس هم خوشبو تر است
شاپرک سرگردانی که رو گلی نا آشنا نشسته بود گفت :
کاش شیشه عطر هرگز نمیشکست و من احساس میکردم که همه ی بوی خوش از من ساطع شده است
آن وقت تمام لحظات من پر شد از بوی خوش تنهایی ....
![]() ![]() |